در اُدِسا بود

بالاخره به آرزویش نرسید. همیشه به من می‌گفت که "خانم قنبری، تو رو خدا زنگِ آخر رو که زدن، تو یه ذره دیرتر برو، من زود کلاس‌ها رو تمیـــــــــــز می‌کنم و بعد با هم می‌ریم. می‌ترسم اینجا توی مدرسه‌ی خالی بمیرم". پیر بود و توی قلبش باتری داشت. انگار می‌دانست که به سال جدید نمی‌رسد.

بعد از ریختن چایِ زنگِ تفریح دوم بود؛ همکارها آن‌قدر هول شدند که کسی یادش نیامد به آمبولانس زنگ بزند. وقتی تمام می‌کرد، توی آبدارخانه تنها بود.

 

نظرات 29 + ارسال نظر
reza 20 فروردین 1387 ساعت 10:00

می خوای مطالبت رو 1000 نفردیگه هم ببینه اینجا رو بخون:
شما را به ثبت لینک در لینک باکس بزرگ ایرانی دعوت می نماییم
توضیح : به علت تغییر سرور در30روز اول هر وبلاگ / وبسایت با هر تعداد بازدید روزانه می تواند در لینک های بالای +1000 قرار گیرد به مدت 30 روز. توجه داشته باشید ظرفیت برای لینک های +1000 نفرمحدود است پس لینک باکس ما را در صفحه اول خود قرار داده و اقدام به ثبت نام وبلاگ/وبسایت خود کنید ما در کمتر از 12ساعت لینک شما را درج خواهیم کرد مطمئنا تا زمانی که باکس در وب شما قرار نگیرد ان را به باکس لینک نمیکنیم
http://www.justpersian.net/linkbox/10447
مزیت این کار: افزایش 10 برابر امار بازدید روزانه به طور تدریجی موفق باشید.

تارا 20 فروردین 1387 ساعت 10:27 http://dokhtare-darya.blogsky.com

سلام وبلاگ جالبی داری
خوشحال میشم به من هم سر بزنی

تارا 20 فروردین 1387 ساعت 10:30 http://dokhtare-darya.blogsky.com

خیلی ناراحت کننده بود مردن در تنهایی..........

میم.الف 20 فروردین 1387 ساعت 11:25

آدم حتی بین هزار نفر هم می تواند تنها باشد.تا تنهایی را چه طور معنا کنی.

آشفته 20 فروردین 1387 ساعت 12:04 http://distance.blogfa.com

تنهایی همچین هم وحشتناک نیست. بودن با کسی که نمی شناسیش بیشتر زجر آوره
اما در مورد مرگ نمیدونم ...

ملکه الدوله 20 فروردین 1387 ساعت 13:26 http://www.malakemanam.blogfa.com

آخی ییییییییییییییییییی

جاگوار 20 فروردین 1387 ساعت 20:26 http://mehrbanouyebitaj.blogfa.com/

مساله اینه که شما اون موقع اسمت قنبری بوده. از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان قبلنا ما یه ناظمی داشتیم اسمش قنبری بود. یَک آدم بی خیالی اون سرش ناپیدا (البته بی خیالی با بار منفی) به نظر من همین واج های قنبری رو هم نگاه کنی یه جور خمیازه ازش بلند میشه.
اتفاقا حالا که فکر می کنم یه قنبری دیگه هم می شناسم که باز آدم بی خیالی بود!مثلن توی یه مکان متبرک دمپایی شو گم کرده بود تا خونه با جوراب اومده بود!
خب اگه اسمت مثلن صباغ مست بود می شد امیدوار بود که آمبولانس خبر می کنی!

دوس ِ ت دارم آرش!

ژیلت 20 فروردین 1387 ساعت 22:16 http://www.gillet.blgofa.com

مهربان گفت: تو رو خدا هول نشید، خودتونو اذیت نکینید!! من قبلنم چَن بار ایطوری شدم ...

قربانت

ما دوست میداریم شما را. (البته نه ایقد قرطی مثه این مُسَطَح)

فراری 21 فروردین 1387 ساعت 00:27 http://adh.persianblog.ir

سلام
من شما رو امروز یعنی امشب خیلی تصادفی پیدا کردم
با اجازت لینکتو گذاشتم توی خونه ام
چون من این نویسنده و این کتابشو خیلی دوست دارم
البته بعد از فریبا وفی و رویای تبت
راستی سال نو مبارک
می خوام بخونمت از اول تا اینجا
شاید یه ربطی پیدا کنم بین نوشته هات با یوزپلنگها شاید هم نه
به هر حال بودن خودتو عشقه
مخلص

eq 21 فروردین 1387 ساعت 09:50 http://riozo.blogfa.com



اگه یه بار دیگه نظر اشتباهی بیوفته تو نظر دونی من ، نظرتو پاره می کنم.

لیملام 21 فروردین 1387 ساعت 13:50

سلام آرش. من خوبم. به خانومیت هم بگو و حالشو بپرس و تشکر کن. به محض اینکه بتونم حرف میزنم باش. فعلا ماییم و یه لپ تاپ و یه عالمه ملافه و بیکاری و خواب و کلی وقت اضافی که صداهه بیرون نمیاد اقلا حرف بزنیم بگذره زمان. واس همینم پرکار میشیم و هی می‌نویسیم.

ماه 21 فروردین 1387 ساعت 13:50

تلخ‌ترش کن هی. من خوشمه.

ن ن ج و ن 21 فروردین 1387 ساعت 19:42 http://2zist.blogfa.com


بدیهی است که نرم ترین عضو پستانداران راسته است ! با استخوان یا بی استخوان بستگی به ذائقه داره

نهفت 21 فروردین 1387 ساعت 19:56 http://mnahoft.blogfa.com

تلخ بود!
خیلی تلخ

سیامک 22 فروردین 1387 ساعت 02:21 http://vashayadeshgh.blogfa.com/

اگر میشناختمت بهتر آنوقت دوستت داشتم مثل اینا
اما الان نرغال فرموده اند که دوستت باشم و همین
و این بود کامنت من.

بوسهل بلاگفایی 22 فروردین 1387 ساعت 14:28

بدم نمیومد این شوخی قنبری رو ادامه بدم حتا یه حس مرموز شیطونی میگه ادامه بده ادامه بده! ولی می ترسم بیشترش کنم شوخی ها هم لوث بشه ویا این رابطه ی وبلاگی کات..
اما خودمونیم از فاصله ی آپ پست پایین وبالا می شه حدس زد شما قنبری هستید جناب صباغ مست!

نیلی 22 فروردین 1387 ساعت 15:21 http://standing-in-rainbow.blogfa.com

نمی دونم چرا وقتی به قلب می زنه، مرگ این قدر باور پذیر یمشه واسه آدم
هم خودت هم دیگران

راننده تاکسی 22 فروردین 1387 ساعت 17:42 http://taksi.blogfa.com

حداقل توی مدرسه تنها نبود و حداقلتر یکی میدونست از تنهایی میترسه...

بینگالا 23 فروردین 1387 ساعت 19:30 http://bingala.blogspot.com

همه تنها به این دنیا میایم...

امین ف 25 فروردین 1387 ساعت 08:20 http://aminfouladi.blogfa.com

سلام وب خوبی داری ولی به من سر نزن!
مزیت داشتن باطری زاپاس در جیب کت این است که حد اقل با وجدان آسوده از این که اهمالنکرده ای می میری!
بیشتر بنویس یوزپلنگ
دومین شانس را هم بسلامان

اندوه دختر 27 فروردین 1387 ساعت 14:33 http://sh3sval2.blogfa.com

عجب آرزوی محالی !

اتاق تمام فلزی 28 فروردین 1387 ساعت 09:59 http://aminfouladi.blogfa.com

ببین انقده خندیدم از <فوفولیمو> که مپرس!

برچسب 28 فروردین 1387 ساعت 21:05 http://www.barchasb125.blogfa.com

عجب

a lunatic 31 فروردین 1387 ساعت 01:23 http://www.diaryofalunatic.blogfa.com

تاحالا کسی رو دیدی که به آرزوش برسه و بمیره؟!

افیون 6 اردیبهشت 1387 ساعت 22:45

خدایش بیامرزد!

جاگوار 9 اردیبهشت 1387 ساعت 16:50 http://mehrbanouyebitaj.blogfa.com/

نیستید باز صباغ مست؟

فراری 15 اردیبهشت 1387 ساعت 10:09 http://adh.persianblog.ir

نه این وبلاگ تک نفره س
بعد از شراب
باید آب خورد تا بره پایین
نه برای رفع عطش
برای رفع...عطش
سو استفاده ابزاری...
و از این حرفها

مارال 9 مرداد 1388 ساعت 15:07

دلم گرفت ... خیلی ... شاید منم میشناختمش، فقط حیف که دیر فهمیدم ...
مشتری مطالبت شدم ...
شاد و آروم باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد