۱
شب الکل را که خوردی خوابت میگیرد لابد.سیامست.
صبح بیدار میشوی. خمار، سردرد.
چای شیرین که بخوری مثل آبی میماند بر آتش بازمانده از دیشبت و سیگار که بکشی دمیدنیست بر خردک شرر باقی مانده.
شعلهی گرمی
خردک شرری هست هنوز؟
۲
آخر همهی سیامستیهای شبانه خواب است.شاید هم بیهوشی.
صبح فردا هم با تاسف از اینکه حتی ذرهای الکل هم نداری تا علاجی باشد بر سردردت،شروع میشود.
دو ره پیداست:
میتوانی چای بخوری.داغ.مثل آب ریختن است روی زغالهای پخشوپلا بین خاکستر بهجا مانده از آتش چند ساعت ماندهی نیمگرم.
میتوانی سیگاری بکشی.مثل دمیدن است زیر زغالهای نیمسوز، تا دوباره گر بگیرند.رقص نارنجی شعلهها.داغ.