توی حیاط برای خودم یللی میروم که بو به دماغم میخورد. صبح به این زودی و بو به این خوبی؟ باید از آشپزخانه باشد. هر چند قاطیاش بوی زهم و خامی هم هست، اما به ریسکاش میارزد. پشت درختِ انجیرِ حیاط سنگر میگیرم تا زن[1] از خانه برود بیرون. حالا وقتش است. به سرعت خودم را از راهپلهها میکشم بالا و وارد آشپزخانه میشوم. احتیاط میکنم تا کیسهی نایلونی خوشبو را بیصدا از روی سینک بردارم و دوباره برگردم توی حیاط. فعلن صدایی نیست. مشغول ماهی اول میشوم که. . . پیش پیش پیشتِ. سرِ ماهیِ یخزده را به دندان میگیرم و الفرار. دمپایی از کنارم رد میشود و ساقهی نسترن را میشکند. حر.امزاده. مرد[2] فحش میدهد و دودستی میزند توی سرش و سعی میکند تا نسترن را صاف نگهدارد. بدشانس است بیچاره. تا آنجایی که من میدانم، زن عاشق نسترنهای حیاط است.
اولا که اول و این خودِش خیلی خوبه
دوم اینکه خیلی خوب بود، جدا میگم
نظر خاصی ندارم دیگه، اگه بود بَعد میگم
ما چاکریم.
من پست اینطوری اصولا حال میکنم
سلام یوزپلنگ گرامی. این داستان است. همخانه اش ناشناس است. باور کن ربطی به کسی ندارد. دخترکش را از خودم مایه گذاشتم. گاو هم اگر من بودم که شکمش را باشاخ هایم دریده بودم که! اینطور فکر نمی کنی؟ پس این داستان است. گرچه بیشتر به درددل شباهت داشت. به درد دل های زن همسایه ام.
آره آقا ! تا قبر چاهار انگشته!!
تبریک می گم!
به این میگن شیوه ی جان بخشی به اشیا و حیوانات!! {چشمک}
سری بزن اون طرفا ..
خوشحال می شم //
اما شاخه نسترن صاف نمی شه و می شکنه!
مرده هم مجبور می شه چالش کنه ، تازه براش فاتحه هم می خونه!!!!!
من مرده ی اون عنوانم! هه! هی با خودم تکرارش می کنم و عین شیرین مغزها نخودی خندک کی زنم. هه! جنگ ممسنی! هه!
سلام
من اصن نگا نکردم
فقط اومدم اینجا از خنده روده بر شدم
جیگر پیشیه با اون همه زرنگیش
تا قسمته پیشته هنوز نفمیده بودم گربه ست
خوب بود خیلی مثل همیشه
بدشانس تر هم می شوند ... نهار باید کوفت بخورند!
(تایید امین!!!)
عموزاده من طرف توم !
ولی بگو ببینم تو غیر موس موس ومیو میو رو علایق اسپانسراتم مطالعه می کنی؟!
ولی تو گربه ی خوش شانسی هستی!
خوشمان امد خیلی ! ما نیز گربه دله ایم ، نوشته هایت رو روی سینک نذار! واالله
خودمم اون.
منزل چطوره ؟
خانم قنبری از قصد بوی خوب را انداخته بود.می دونی که خانم قنبری مدافع حقوق گربه هاست.به عنوان یه شاهد.
من منتظرم
من گفتم ادبیات لاتین؟
نمدونم چرا همچین برداشتی شده. زیادم حال وهوای لاتین به مذاق ما سازگار نیست . به ما باشه که فقط ادبیات فرانسه وروسیه نشخوار می کنیم.
به فلسفه روحیه وسبک واینام اصلا اهمیت نمیدم در درجه ی اول لذت در خواندن متن برام مهمه . اصلا من با این دو ادبیات به اورگاسم می رسم!
بازم نمدونم چرا همچین برداشتی شد؟
فقط گفتم ترجیح میدم راوی اول شخص باشه .
کخخ! این خانم قنبری رو دیدم یادم افتاد .دیروز یه خانم قنبری ایده آل شده بودم. در عالم بی خیالی یادم افتاد حالا به من میگن یه قنبری خوب .وسط خیابون خنده م گرفت!
منم نسترن دوس دارم
با گربه بی گربه
جالب بود برام امان از این پیشی ها
یعنی واقعا کسی وسیله ای، انبردستی، ...چیزی نکرد به آخر ِ گربهه؟؟
حیای گربه ! هِه!
ماهی خام ... !
حالمان بد شد ... کاش گربه بودیم !!!
:
بیچاره آقای خانه !
میو
لطفا!
برچسب را بخوانید / ببینید / حتا... بشنوید
چرا نیستی؟!
به نسترنا که ربطی نداره؟!
خبری نیس؟